94

دیشب دقیق سر ساعت 12 دراز کشیدیم برقارو خاموش کردیم

دوبارهههه برقا رفت! چرا ؟ دوباره همون داستان پریشب :/

تازه امشبم احتمالا هنوز بره (10 دیقه وقت دارم 😂)

چون بعداز ظهر بابا گفت این تعمیرکاره که اومده گفته 12 و اینا (شب) میام درستش میکنم

اصن چرا اینا انقد شبکارن؟ بابا روزو مگه ازتون گرفتن؟ گرمه مسلمون بزار خوابمون ببره :/😂

خب حالا از اولللل صبح شروع کنم :)

آقا ساعت 6 بیدار شدم

زیست دهمو باز کردم دیدم شتت من الان چطور باید بشینم اول صبی گوارش بخونم؟!

دیگه بستمشو و کتاب یازدهمو آوردم😂 با اینکه بودجه یازدهم دو فصل بود ولی دیدم به این تسلطم بیشتره نسبت به دهم واسه همین میتونم تا 10 جمعش کنم :)

دیگه فصل 3 و 4 زیست یازدهمو همینطوری خوندم

بعدشم یه نگاه به شیمی انداختم

رفتم صبونه خوردم (از اونجایی که بقیه ساعت 9 پامیشن منم میزارم اونموقع :)

آقا بعدش یکم وقت داشتم دراز کشیدم (حدودا 5 دیقه :/ اصن نمیدونم چطور خوابم برد)

یه خوابی دیدم عجیب غریببببببب اصن نمیدونم از کجا پیداش شدددد؟ وای ... حاج علییی🤣🤣

بیدار که شدم نمیدونستم بخندم؟ گریه کنم؟ حس خوابش خیلی عجیب بود ... (حالا این خوابه رو واسه خودم مینویسم چون خوب بود ولی رمز میزارم چون یسری چیزاش شخصین ...)

دیگه خلاصه پاشدم آماده شدم اینترنت خریدم و ... حدودا ساعت 10 آزمونو شروع کردم

یه دو ساعتی آزمون بود که اصلا خیلی زود و سخت گذشت :)

دیگه اومدم بیرون و یدیقه ای نشستم بستنیمو خوردم

پستای اینستای پسرا رو دیدم شارژ شدمممم (این مربوط به همون پست قبلی است! یونگی شی فداش شم پیداش شدددد)

خاله (بلوط ) زنگ زد و گفت که درمورد ماز سوال داره

حالا سوالش چی بود؟ شیمی مومن زاده خوبه یا هادیانفر؟😭😂

آخه یکی نیس بگه خاله جونمممم من اینو باید از تو بپرسممم تو معلم شیمی ای نه مننن😭😭🤣

دیگه خلاصه با خاله یذره حرف زدیم و خندیدیم و گفت آقای H بخاطر نور استودیو هادیانفر گفته با مومن برمیدارم :/

من اینجور بودم که آقای H غلط کردههههههه اینا استودیوشون هر جلسه عوض میشههه😂

دیگه همین دیگه یه نیم ساعتی با خاله گفتیم و خندیدیم :) (رابطه ی من با چنتا از خاله هام واقعا ستودنیه !)

دیگه اینکه فهمیدم خیلی داره روی آقای H حساب میکنه! به محض اینکه قبول بشم برنامه اشو میسپره به من :/ نه فقط اون! دایی بزرگه رو چیکار کنم؟!

هردوتاشون ( هم H هم A ) دارن از من پیروی میکنن با اینکه من هنوز نه به جایی رسیدم نه خودم میدونم اصن مسیرم درسته؟؟؟

خلاصه که نمیدونم چی بگم

عااا اینا به کناررررر خانم نازی رو چیکار کنممم؟ اونم رفته ماز نوشته ! بعد جالبه هر دو دیقه یبار باید جواب سه تاشون + فاطی رو بدم :/

نه اینکه بدم بیاد

ولی خب من خودم الان نمیدونم تهش قراره چطور باشه 😂

واقعااا خانواده ی عجیبی دارم😭😂

حالا اینا به کنار ! تا ناهار هیچکاری نکردم!

دیگهه برنامه ریزی کردم و ساعت 5 تحلیل آزمونو انجام دادم

تا نتایجم اومد خودم درصد گرفتم و به نظرم خوب بود

داشتم میرفتم سراغ شیمی که جیانشن زنگ زده بود به بابام😭🤣

میگفت دو ساعتتتت پشت تلفن موندم خدایاااا فامیلی این بهار چی بوددد؟؟؟؟

آخرشم به بابام گفته بود دخترتون صب زنگ زده😭🤣🤣

دیگه آقا هیچی آبرو خودشو برد کلا😂

بهش میگم تو مگه بابا منو نمیشناسی؟ پس چرا همچین کردی؟😂 تو خو هزاربار دیدیش!

میگه خو آره ولی دست و پامو گم کردم دیدم تو جواب ندادی😂💔

دیگه با اونم یه مقاری حرف زدیم و درباره معین که تو آلفا چقد سختگیره و اینا حرف زد منم گفتم آقااا ماز هرطور که بوده ضربدر 10 اش کن میشه الان😭🤣

از استادا حرف زدیم

هنوز بهش نگفتم میخوام برگردم خرم آباد (منتظر این خدادادی ام :/ دیگه حرف نمیزنهههه خو بگو بینم میشه یا نه؟!؟)

دیگه قرار گذاشتیم اگه توفان شن نیاد یکشنبه بریم بیرون😂

بالاخرههه! این قرارمون داره اوکی میشه :/

دیگه تحلیل آزمونو تموم کردم

نتایجم خوب بود

ترازم شده 9800 حدودا

افزایش خوبی بود

درصدا و ترازای همه ی درسا هم رفته بالا

راستشو بگم با این حجم مطالعه ام انتظار نداشتم خوب بیاد

ولی خوشحالم :)

راستشو بگم جمع شد 🥲😂

دیگه کار خاصی نکردممممم

حالا درصدا اینطور بودن :

زیست 61

فیزیک 67

شیمی 60

ریاضی 25 (لعنتی اصلا انگار قصد ندره بهتر شه 😂)

زمین 50

همین که اون سه تا بالایی بالای 60 بودن خیلی خوب بود

در نتیجههههههه ی زحماتم

این دو هفته ی آینده ام کاری به کارم ندارن و از آرامش نسبی برخوردارم 😂✨

برم بخوابم ... دیگههه همین !