یکی دیگه به بدبختیام تو خونه اضافه شده
علاوه بر اینکه این روزا از هر روشی که ممکن باشه توی 5 دیقه ام که شده یه بحثی راه میندازن میان تو اتاقم وسط درس خوندنم
مثلا بابا میاد وایمیسه از خرید اینترنت حرف میزنه 10 دیقه
بعد میگم بابا مثلا دارم درس میخونم بزار زنگ تفریحم میام میخرم
برمیگرده میگه تا الان یادت نبود درس بخونی ؟ الان که من کار دارم درس داری؟ والا درسته میگن موقع شکار که میشه تازی ...
هوف
بجز این داشتم ناهار کوفت میکردم
داداشم برگشت گفت که جدول مندلیف غلطه و از من پرسید چرا غلطه (اون الاغ المپیادی شیمی بوده و الانم هنوز شیمی میخونه )
منم چمیدونستم (جزء بیشتر بدانید های کتاب یازدهم هس)
اونم با جدیت گفت واقعا داری درس میخونی؟! تو خو هیچی نمیفهمی! (فق همینم کم بود داداشم اینو بگه)
مامان و باباام دیگه عصبی شدن سر این! گفتم این جزء بیشتر بدانید هاست و نیست توی کنکور
مامان و بابا: غلط میکنی نخونی ینی چی که نیست؟ همه چی هست (زمان کنکور داداشم (سال 95 تا 97) و همینطور تایم تدریس دبیرستانشون واقعا بوده ولی الان اول کتاب گفته که نمیاد و ممنوعه ! هنوزم بعضیاشون که مربوط باشن رو من میخونم ولی یسری چیزا واقعا بیخودن)
دیگه هیچی فقط پاشدم اومدم تو اتاق دوباره !(تهش 10 دیقه بیرون بودم همچین دردسری ساختن برام)
الانم دیگه چه خبر؟؟؟ هیچی ! گیم اور ... واقعا چرا هر موقع دارم عین آدم درس میخونم چنین کارایی کنن؟؟
به قرآن انقد الان استرس دارم ... دوازدهمم مونده ، دهمو با بدبختی میخونم ، یازدهم هیچی بجز پارسال نخوندم ، از کلاسا عقبم
یه دیقه ام برا استراحت میرم اینطور ...
واقعا انتظار دارین زنده بمونم؟؟؟
گلومم درد میکنه احتمالا توی این تابستون مریض شدم هنو ! من چمه واقعا؟ ... میخوام بشینم گریه کنم ولی وقت ندارم 🙂💔
(کامنتارو بعداز ظهر میخونم تایید میزنم الان نمیتونم)