ولی جیمین خیلی صافته🥺😂
- هر چقدر که بیشتر میبینمتون، بیشتر دلم براتون تنگ میشه.
برای من یه زمانهایی وجود داره که انگار خیلی ازم دورین، اون موقعها مدام به خودم میگم که (دلم براتون تنگ شده.)
ولی زمانی زیاد میگمش حس میکنم که دیگه اون معنیِ واقعی خودش رو نداره پس برای همین جلوی خودم رو میگیرم.
شاید این هم قسمتی از بزرگ شدن باشه.
خنده داره مگه نه؟ اینکه گفتنِ جمله (دلم براتون تنگ شده.) با گذر زمان سختتر میشه.
ولی خب من واقعا دلم براتون تنگ شده.
دلم برای اون روزها تنگ شده.
من میخوام از ته دل و با شادی دلم براتون تنگ بشه، وقتی دوباره دیدمتون اگر یه کمی احساساتی شدم و گفتم که (خیلی دلم براتون تنگ شده بود)، من رو درک کنید.
عجیبه، اما نمیدونم چرا وقتی اسم آرمی میاد، خودم رو تو موقعیتی پیدا میکنم که دنبال نوشیدنی میگردم.
میدونم از اینکه بگم متأسفم، ببخشید، خوشتون نمیاد... ولی هر چقدر که میگذره بیشتر احساس میکنم که باید اینها رو بهتون بگم.
میدونید که چقدر ذهنم درگیره؟
که باید چندبار دیگه بگم ممنون؟
چندبار دیگه باید بگم که ببخشید؟
چندبار دیگه باید بگم که دوستتون دارم؟
یه زمانهایی هست که با خودم فکر میکنم... شاید (دوستت دارم) جمله کوچکی باشه، ولی واقعا کلمهی بهتر از این براش نیست...
در آخر، احترام هست که میمونه، پس من بهتون احترام میزارم و دوستتون دارم.
با گذشتن روزها و شبها، این احساسات هم میگذرن؟ شاید هم نه...
آپدیت ویورس جیمین
# روز بعد :
🐥: متاسفم / معذرت میخوام
بهار!:اینو وقتی مست بوده پست کرده بعدشم حذف کرده🥺❤🤣
ولی یه چیزی اینجا عجیبه ... انگار خیلی ناراحته ؛ اون وسطا انگار داره گلگی میکنه :(
آخرش دوباره عذر خواهی کرد ... چیزی که اشاره کرده ازش خسته شده💔
الهی ... این بچه قلبش از آرمی شکسته ...