109
خب
صبح بیدار نشدم :)
ساعت حدودا 8ونیم بود پا بدبختی پاشدم (اصن انگار شن توی چشمام ریخته بودن باز نمیشدن)
اونم پاشدم تا 9 هنوزم بیدار نبودم :)
دیگه با بقیه صبونه خوردیم (فک کنم یه ماهی میشه 4تامون کنار هم نیستیم!)
بعد از اونجایی که واقعاااا اوضاع مامانم خوب نبود (و هرلحظه امکان داشت بزنه زیرگریه) و همینطور منم یکم استراحت داشتم و اوپاام اومده بود خونه به پیشنهاد بابا پاشدیم بریم بیرون که یکم از اون حس و حال خونه راحت بشیم
دیگه ... رفتیم تااا الشتر و کهمان و برگشتیم حدودا ساعت 1 بود
توی راه اوپا عکسای اونروزشونو نشونم داد (مال دوستاشم گرفته بود ، انقد این پسره رو من دوسش دارمممم😭😭🤣 ! ولی خدایی به چشم برادری دوستاش رو میشناسم و اوناام منو میشناسن (یبار دفاعیه یکیشون رفته بودیم بعد دوستش منو تشخیص داده بود ولی عرفانو ندیده بود🤣🤣))
یکی از رفقاش واقعااا یه عکسی اناخته بود شبیه هری پاتر بود🤣 کلی به اون خندیدیم
دیگه
آهنگ گوش دادم
براش نقاشی دیجیتال کشیدم (همه ی اینارو توی راه انجام دادیم :)
کلیییی حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم (خودم میدونم 28 صفره ولی اگه اینکارارو نمیکردیم قطعا حال هممون خیلی خراب میشد !)
با اینکه از کلاس پنجم خرم آباد زندگی کردم
ولی این اولین سالیه که 28 صفر اینجاییم ؛ کارای اوپا جور نشد که بریم شهر خودمون و ماام موندیم اینجا ... هرسال میرفتیم سقاخونه و سر خاک و هیئت ... ولی امسال فقط سرخاک میتونستیم بریم که اونم نشد ...
آره خلاصه
دیگه ظهرم اومدیم خونه برق رفت تااا 3 و ساعت 3 تصمیم گرفتم شروع کنم یه کاری پیش اومد ساعت 4 حدودا درسو شروع کردم
حدودا تا 7ونیم خوندم (یه 4 ساعت خوندم طبق تایم کرنومتر)
بعد مامان و بابا رفتن بیرون دوباره ؛ کیک خریدن ! از پانیذ ماداکتور! خب قرار بود از سهیل بخریم ولی چون اینجا موندگار شدیم نشد دیگه ...
دیگه اومدن خونه حدودا یه دوساعتم پروسه ی روز پزشک و عکس گرفتن و کیک خوردن و اینا شد
بعدشم من اومدم یکم آهنگ گوش دادم و این حرفا (کلا درس نخوندم راحت بگم)
بعد شامم نشستم شوچیتا دیدم :))))
ولی ... آی آی آی ... عرفان خر قلم دیجیتالشو در روند مسافرت گم کرده :))) هر چیم میگردیم پیدا نمیشههه که نمیشه !
دیگه تا حدودی از خیرش گذشته!
خلاصه که چون زیاد حالم خوب نبود + رفتیم بیرون کل صبحو + فردا روز پزشکه = 4 ساعت درس خوندن :))) در واقع فقط تحلیل دیروزمو تموم کردم
و میتونم بگمممم خاک تو سرت با این غلطای فیزیک!
سر آزمون اومدم اول شیمیو بزنم و حواسم نبود که تایم فیزیک نیم ساعته ! برا همین تایم بیشتری به شیمی اختصاص دادم و توی 22 دیقه اومدم دیدم شتتتت فیزیک نیم ساعت بودهههه
دیگه خلاصه استرس گرفتم+مباحث فیزیک دهم با اینکه اونموقع نقطه قوتم بودن الان نمیفهممشون = غلطای بی سر و تهی که افتضاحن!
ینی میتونم بگم اگه اول فیزیکو میزدم یه درصدی حدودا 65 و اینا میگرفتم؛ ولی خب ... استرس قاتل منه :)))
دیگه خلاصه همین
الانم برم بخوابم ... چشمامم خیلی ضعیف تر شدن ... سرگیجه هم امروز اضافه شده :) که احتمالااا مال تایمیه که تو ماشین بودم
راستیییییی
اوپا شیفتای این ماهشو بخاطر دوستاش خیلی بد برداشته(شهریور درواقع)
و اونی که برنامه میریزه بهش قول داده واسه مهر یه طوری شیفتاشو بچینه که 3 روز مرخصیشو که میگیره یه چیزی حدود 6 تا 7 روز استراحت داشته باشه
و این ینی بالاخرهههههههههه بعد از تلاش های شبانه روزی من
و همینطور اتفاقات پشت سرهم و همزمانی که برای دوستای اوپا افتاده و نمیتونن شیفت برن
مهر ماه به احتمال خیلیییی زیاد میریم مشهد😭😭😭😭
وای عررررررررررر
انقده سر اینکه نظریه ی مشهد قدرت گرفته ذوق دارم که نگممممم
دیگه برم ...