38
سلامممم
خب از کجا بگم ؟
اول صبح بزورررر بیدار شدم ( خسته ام واقعا و دلیل خاصیم نداره)
بعد رفتم مدرسه اونم دیر رسیدم و شانس آوردم مراسم صبحگاهی داشتن که من رفتم دیگه درحال اتمام بود
رفتیم سرکلاس فهمیدیم زنگ ورزش افتاده زنک سوم جیغغغغغ بالاخره میتونیم بازی کنیممم جیغغغغ (از اونجایی که شهرمون یه منطقه ی سردی هست اول صبحا واقعا نمیشه ورزش بریم و همش توی کلاسیم :)
دیگه زنگ اول زیست داشتیم بالاخرهههه فصل 7 یازدهمو شروع کرد :|
دیگه بگم برقامون واسه شیمی رفت و موندیم سر کلاس و سینتیک رو تموم کرد :|
بعدش رفتیم ورزش و وسطی بازی کردیم یکم :)
دیگه اومدیم سرکلاس یسری از بچه ها رفتن محفل انس با قران (بیشتر اونایی که روزه بودن رفتن منم اگه شرایطم اوکی بود میرفتم :)
دیگه نشستیم با بقیه حرف زدیم
زنگ آخرم عربی بود که هیچکاریییی نکردم :|
دیگه موقع برگشت رفتم خونه مدرجون اینا که اجاق گازو و یسری وسیله رو بیاریم :)
(وسایل مامانم که با مادرجون رفته بود همدانم بود ... هعیی)
دیگه بعدش ریاضی و شیمی و فیزیک و فارسی خوندم
با اینکه حس و حال درس نداشتم و حالمم خوب نبود ولی برنامه اممو اجرا کردم :)
گیللیلیلیلیلیلیلیلی
خب بریم بخوابیم فردا نباید خوابم بیاددددد
شب بخیر در 00:00 :)
(بلو اند گری گوش بدم بخوابم :)