از روز 6 ام تا روز 15 ام
خب سلام سلام
این مدت که نبودم کلیییی اتفاق افتاد
اول از همه از اون گروه لفت دادم و ایتامو به کل حذف کردم (به نظرم زندگیه واقعی خیلییی بهتر از مجازیه )
دوم اینکه با مامانم حرف زدیم و همه اتفاقایی که از تابستون افتاده بود رو براش تعریف کردم(دوباره باهم گریه کردیم ...)
بعد اینکه بنگتن بویزو بهش معرفی نمودم و گفت که خیلی خوبه اینارو استن میکنی باعث میشن انگیزه بگیری
الان باهم گوش میدیم به آهنگاشون (البته مامانم زیاد نمیپسنده چونکه میگه باید بفهمی چی میگن ولی همینکه به علاقم احترام میزاره برام کافیه)
بعد اینکه میدونه کیدامرم و عجیبه برام که هیچی بهم نمیگه (چون من الان هم کیپاپرم هم کیدرامر و هرکسی که میشناسم وقتی یکی از اینارو به خانواده اشون معرفی کردن با مخالفتای شدید و محدودیت های سختی مواجه شدن ولی من مامانم میگه کیپاپ باعث میشه انگیزه بگیری پس خوبه و کیدراما هم از علایق خیلیاست و من خودمم مشکلی نمیبینم پس میتونی دنبالشون کنی*وووییییی عاشقتم مامانییییی*)
دیگه اتفاق خاصی نیوفتاد ولی اون شبی که اون همه ویدئو پست کردم بخاطر آشتی کردن با مامانم بود که کلیییی خوشحال بودم
اوممم توی مدرسه ام با مهدیه حرف میزدم و کلی بهم مشاوره میداد
و امتحانای زمین (4/5 از 5) ریاضی(5 از 5) تاریخ(10 از 10)و باقی پرسشارو هم خب خوب کردممم
ولی قول میدممم از این به بعد حتما هر روز بنویسم!
خب حالا برم سراغ دیروز (یعنی روز 14 ام مبارزه)
صبح بیدار شدم (7ونیم) و با آهنگا و مومنتای بی تی اس سرگرم بودم تا ظهر
بعدش ظهر دو قسمت ریاضی دیدم(درس دو این فصلم تموممم)
بعدشم تا ساعت 4 منتظر بودم که عرفان بیاددد(بابام رفته بود سراغش دوباره این هفته ام تشریف فرما شدن!)
ساعت 4 ناهار خوردم بالاخره!
کمک مامانم دادم کیک درست کنه
بعدش تست شیمی زدم (از مبحث قانون هس)
بعدشم قرار بود زیست بخونم ولی نخوندم
آهاااا دیشب برففففف اومدددددددددددددددد
ووییییی
میخواستم بالاخره اون هات چاکلت رو بخورم که مامانم گف مهمونیم میریم اونجا هیچی نمیخوری بزار فردا
بعدشم رفتیم خونه مادرجونم اینا(نمیدونم چرا هنوزم نمیتونم بگم خونه خاله اینا ... هنوزم مادجون اونجاست مگه نه؟)
آره دیگه اونجاام با رونیکا بازی کردیمممم
دایی رضامم اومد (هعییی واقعا به این فکر میکردم که حتما باید مادرجون میرفت که اینطور جمع بشیم؟)
رونیکا بعد شام گرفتمون (من و مرمر و عرفانو) به منچ
آخرشم خودش یکی برده بود داخل ما سه تا هنوز وارد بازیم نشده بودیم! :|
*خودمونیم خداییش هیچ تقلبم نکرد*
خلاصه که اول شد
بعدشم عرفان برد
بعدش مرمر
منم که آخر:|
وای خدایاااا رقص رونیکاااا
انقد خندیدیم که بازی کردنش و از خود بیخود شدنش ...
وای خیلی خوب بودددد (حالا آهنگه هم اهنگ خاصی نبوداااا اصلاااا از این اهنگای قدیمی ایرانی و فارسی بود*منظورم اینه محلی نبود*)
بعدشم که فق گرفتم خوابیدم
البتهههه به لطف داداشی بعدش رفتیم تو هوای برفی یه گشتی تو شهر زدیم و کلیییی ذوق کردممممم (الهی من فداش شم دیشب یبار و برای اولین بار با گشتن توی شهر اونم ساعت 1 و2 شب موافق بودیم باهم )
واقعا برف خیلی فوق العاده است
دیشب داشتم به آهنگ زیرو اکلاک فکر میکردم (لینکشو میزارم و البته ویدئوی کارتونیشو*انشاالله که حذف نمیشه ولی برای اطمینان لینکشم میزارم*)
دیدم امروز میتونه یه شروع جدید باشه برام
از الان به بعد از ساعت 00:00 همه چیزو فراموش میکنم و مثل برفی که روی زمین نشسته برای اولین بار نفس میکشم و زندگی میکنم :)
https://www.aparat.com/v/k75lg9u (لینک تاینی تن*کارتونی*)