61
سلام از امروز ...
واقعا خستم :)
صبح پاشدم رفتم مدرسه و زنگ اول که بجا ورزش زیست اومد نشستم بقیه سوالا شیمیو حل کردم و سر زنگ خودشم حل کردم (زنگ دوم) تا بالاخرهههه تموم شدن و اسم نوشتم (روی نصف برگه ها نوشتم بهار چون توی یازدهم دیگه بهار نداریم و فامیلی ننوشتم😂) و منگنه کردم و تحویل دادم :)
زنگ سوم که ورزش بود یکم با فاطمه ول گشتیم و بعد رفتیم کتابخونه اون زیست خوند و من داستانمو نوشتم🤣
واقعا توی مدرسه نمیتونم رو درس تمرکز کنم ... حداقل اینطوری سناریوهای ذهنم موقع درس خوندن تو خونه کم میشن ... ولی عجب رمان خفنی داره میشه هاااا
خیلی باحاله . به اسم خودم نوشتم و اکثر شخصیتا اسماشونو از نزدیکان خودم گرفتم ولی خب شاید ربطیم نداشته باشه ولییییی خیلی رمان خفنی شده تا الان ولی چون همچنان هیچ ایده ای برای پایانش ندارم نمیتونم بگم بعدا نظرم درباره اش چیه😂🥲
دیگه اینکه زنگ عربی نشستم زیست گیاهیو خوندم و البته سرکلاسم بودم و یه نمره ای گرفتم 🥳🤣
اومدم خونه و دینی رو از 2ونیم شروع کردم و حدودا ساعت 5ونیم تا 6 رفتم بیرون یکم با مامان اینا حرف زدم و اینا و حدودا از 6 تا 6ونیم یکم بنگتن دیدم و استرسم کم شد و بقیه ی دینی تا الان طول کشید!
امروز خیر سرم قرار بود قبل 12 بخوابم🤣🤣
ولی خب عب نداره !
عوضش 7و8و9و10و11 دینی رو خوندم و 5 درسو برا نهایی کمتر میخونم🥲🤌🤣
ایشاالله خدا فردا کمکم میکنه ...
برم زیرو اکلاک بگوشم امروزم خیلی پر استرس بود ...
شب خوش ...
رضایت:اوکیه امتحان داشتی !