22

سلامی به گرمی گِرَمی :)

میخواستم یه چیز دیگه بنویسم ولی این اومد تو ذهنم اینو نوشتم

خببب بریم سراغ این روز ؟ (خیلی باحالههه امروز که درباره روز 22 ام تلاشام برای بورسیه مینویسم 26 بهمنه :) ربطشم اینه که من متولد 26 و دوست صمیمیم 22 هست :) و ما قراره باهم بورسیه بگیریم

خبببب حالا بریم سراغ دیروز بپکه یه روز فوق العاده شلوغ بود (امیدوارم چیزی یادم نره !)

صبح ساعتم یه 15 دیقه زودتر زنگ خورد ولی بیخیال اون چند دیقه شدم و رفتم سراغ شروع روز با نماز صبح :)(ساعت 6ونیم بلند شدم )

زیست خوندم و شیمی تا حدودا ساعت 10 بعدشم یه صبونه ی کامللل خوردم با مامان اینا و کلییی بهم چسبید

بعدش اونا رفتن بیرون حدودا یه ساعتی و من تنها بودم پس دوباره از فرصت استفاده کردم و آهنگگگگگ باصدای بلندددد و جیغغغغ و دنس :)

از روز قبلشم انقد ورجه وورجه کرده بودم پاهام درد میکردن ولیییی بیخیال شدم و یک ساعت بکوببب دوباره ...

بعدش که مامانم اومد نشستم سر میز و شیمی خوندن تا حدودا 12 ظهر که بلند شدم برم بیرون دیدم یاخداااا پاهام تکون نمیخورن😁🤣

آره خلاصه من هیچوقت ورزش نمیکنم ولی این دو روز واقعاااا از پاهام کار کشیدم 😁🤣🤣

دیگه به هر سختی بود رفتم نشستم روی میز آشپزخونه و یه نیم ساعت با مامانم حرف زدم

درباره ی مراحل زامه زایی حرف زدیم و کلی خندیدیم به این معادلای فارسی 😁

(خداوکیلی خیلی مسخره است ... مثلا توی خط بالایی میگه کروموزوم بعد یه پاراگراف میای پایین نوشته فام تن :| )

آهاااا اینو بگم که مغزم به تمام معانی جر خورد تا حفظش کردم :

مراحل زامه زایی (اسپرم زایی) --->لایه ی یاخته ای (سلولی) زامه زا (اسپرماتوگونی)در لوله های زامه ساز(اسپرم ساز) ----->تقسیم رشتمان(میتوز)-----> تشکیل یاخته ی (سلولِ) زام یاخته ی اولیه (اسپرماسیت اولیه ) -----> طی تقسیم کاستمان 1 (میوز 1) ------> تشکیل یاخته ی (سلولِ) زام یاخته ی ثانویه (اسپرماسیت ثانویه ) -----> طی تقسیم کاستمان 2 (میوز 2) ------->تشکیل یاخته ی (سلولِ) زام یاختک (اسپرماتید) -----> تمایز در حین عبور از دیواره -----> تولید یاخته ی (سلولِ) زامه (اسپرم )

هوفففف *اونایی که توی پرانتزن اسمای اصلیه فرایند اسپرم زایی و اونایی که قبل پرانتزن معادل فارسیشونه :) *

آره خلاصههه بعدش اومدم آزمون بدم

خب بسم الله الرحمن رحیممم ساعت 1 شروع کنیم آزمون ماز رو بدیم

وارد سامانه شدم

آزمون رو آوردم

خب با نام و یاد خدا استارت میزنیم آزمون مرحله 10 ماز رو

....

اوه شت

سوالا بالا نمیانننن

ماماننننننننننننننن

😁🤣

آره داستان همین بود 😁🤣

با کلی استرس وارد شدم و دیدم بعلهههه سامانه فقط انتخاب گزینه رو برام آورده و اصلا صورت سوال ندارم🤣🤣

تایم زیستم نیم ساعت بود یه ربعش رفت 🤣 بعد زنگ زدیم بابام میگه خب آزمونو بزار فردا بده دیگههه :| (آزمون ماز روزهای پنجشنبه از 7 صبح تا 17 عصر فرصت شرکت داری و بعد از دو سال بابام هنوز نمیدونه)🤣

خلاصه زنگ زدم به پشتیبانی یه پسره برداشت گفت که مشکل از دستگاهتونه سایت مورد نداره:|

هرچیم میگفتم باباااا من با دوتا دستگاه وارد شدم با هیشکدوم نمیاددد مگه قبول میکرد؟ :|

دوباره زنگ زدم یه خانم مهربونننن برداشت برام توضیح داد که اینترنت آسیاتک مودم(که مال من بود) و ایرانسل بخاطر مشکلاتی که توی کشور هست امکان دانلود پی دی اف و عکس رو از ماز نداده :|

آره خلاصه رفتم با گوشی مامانم 2 گیگ نت یه روزه خریدم از همراه اول که این آزمونو بدم 😁🤣

ان از آزمون پر دردسرم

بعدش ساعت 4 بابام بالاخرهههه با اوپا تشریف اوردن و تونستیم ناهار بخوریم :)

*توی کره ای دخترا به داداش بزرگترشون میگن اوپا منم بهش میگم اوپا دیگه 😁*

بعدشم باز مامان و بابا رفتن سرخاک مادرجون و آقاجون و بابابزرگ و...

من و اوپامم نشستیم نگا اینستا تا اونا حدودا یه دوساعتی بعد اومدن :)

بعدش نشسته بودم تو اتاقم همینجوری و منتظر بودم ساعت 7 برق بره و برم بیرون :) و فهمیدم نتایج درخشان ماز اومده و خیلیییی نتایجم درخشان بود😁🤣

خداییش اگه میدونستم انقد گند میزنم میگفتم سامانه خراب بود سوالارو نمیاورد دیگه زنگم نمیزدم پشتیبانی🤣

تازههه ساعت 7 برقمونم نرفت:||

دیگه حدودا همون 7 و 15 دیقه بود پاشدم نتایج درخشانمو دیدم😁🤣 بعدشم رفتم نماز خوندم و آماده شدم بریم مهمونی :)

کلیییی گشتم تا یه لباس که داییم آورده بود به دلم نشست پوشیدم و با طلق روسریمو درست کردم و چادر جده رو پوشیدم و آمادههه رفتم دم در :)

*بعلههه پس چی فکر کردین من چادریم :) *

مامانم هرچی میگفت دختررررر نپوش ... منم گوش ندادم و اونطوری رفتم دم در 😁

خلاصه تا خونه آقای H اینا پیاده رفتیم و صحبت کردیم :)

رفتیم اونجا اونام مهمون داشتن (من نمیشناختم ولی بابام با اون آقاهه همکار بوده و اوپامم با اون دوتا پسرا همکلاس بوده :)

بعد اون خانم غریبه هه دستمو گرفت گفت یخ کردیییی 😁🤣 گفتم پیاده اومدیم :)

دیگه اینکه گذشتتت تا شام که پاشدم سفره انداختم (خونه اونا راحتم ولی این مهموناشون یکم غریبه بودن سختم بود)

بعد شامم اتفاق خاصی نیوفتاد

کلا جایی که حس غریبی کنم نه حرف میزنم نه فعالیتی میکنم برا همین هیچ اتفاقی نمیوفته :)

ولییییی تلویزیونشون داشت گروه نجات (یه فیلم چینیه درمورد اتفاقات پزشکیه که شبکه تماشا میده ) میداد و اون آقا غریبه هه میگفت که این کره ایا(حتی نمیدونست فرق چین و کره رو !) همه چیزاشونو از بقیه کشورا میدزدن فیلم میسازن :|

تا حدی قبول دارم که بعضی از ایده هاشون شبیه تاریخ و آثار باستانیه خیلی از کشورهاست

ولی خب یه بحثی توی کلاس فارسیمون باز شد یبار و نتیجه اش این شد که همه ی کشورهایی آثاری مثل شاهنامه و بوستان و گلستان دارن !

شاید نه به این قدرت ولی قطعا هست کسی که چنین داستان هایی رو توی ذهنش پرورش بده :)

اگه غریبه نبودن حتماااا اینو میگفتم (حیف دهنم جلو غریبه ها بسته اس :)

بعد توی این حالت داداشم هی نگا من میکرد میخندید :|

آره خلاصه گذشت

بعدشم پیاده اومدیم خونه بعد ماشینو برداشتیم رفتیم تو شهر دور دور 😁🤣

راستییی دیشب قصد داشتم تا دیر وقت گریه کنم :)(بخاطر نتیجه آزمونم)

ولی اومدیم خونه فقط درحد مسواک زدن و پتو رو روی خودم بکشم انرژی داشتم 😁🤣

پس گرفتم تختتتت خوابیدم😁🤣

بین فاصله ی خواب و بیداری پاشدم ساعتمو کوک کردم بعد امروز صب که بیدارم کرده بود به خودم فحش میدادم که نمیشد دیشب میخوابیدی اینو روشن نمیکردی؟🤣🤣

آره خلاصه اینطوری

آهاااا دیشب تو ماشین در محدوده ی خونه اما حسین مادرجون اینا از اوپا قول گرفتم که برنامه ریزیم بیوفته دست اون چون مامانم واقعا غیرمنطقیه !