5
نمیدونم دلیلشو چی بگم خوبه ولی دیشب متن ننوشتم و بخاطر این بود که ناراحت بودم
خب بزارین شروع کنم
دیروز صبح دوباره بابامو منتظر گذاشتم و بابت این ناراحت بودم
رفتم مدرسه و زنگ اول گذشت(تازه نرگس گف که هفته پیش خانم اسدی کلی از انشات تعریف کرده و ... سر اون ذوق کردممم)
زنگ دوم که ریاضی داشتیم چیز زیادی نفهمیدم و ناراحت شدم ولی خب طبیعی بود برام
زنگ تفریح که بود این مشاوره که خیلی دوسش دارم گف بیا پیشم 11 و نیم
منم رفتم (درنتیجه نصف زیستو نبودم)
واقعا بهم ارامش میده !
نمیدونم ینفر چطور میتونه انقد خوب باشه ...
آره خلاصه رفتم و یه جوری بود حرفامون
انگار حرفمو قبول نداشت
و خب منم خیلی راحت نبودم
ولی براش توضیح دادم که دانشگاه تهرانو میخوام و حاضرم هرکاری کنم هرکارییی
بهم گفت برم پیشش تا کمکم کنه
یکمم بهم غر زد که چرا آزمون جمعبندیو شرکت نکردی
ولی کوچولو بوددد
البته کلا نیم ساعت حرف زدیم هعی
زنگ آخرم سر زنگ محیط بهش میگم تو هیچ نمره ازم نداری چطور برا مستمرم 18 گذاشتی؟
میگه هرکی که هیچ نمره ای ازش ندارمو 18 دادم !
آخه این انصافه؟
آره خلاصه اونم گند زد تو اعصابم
بعدشم نشستم تست فیزیک زدم سر زنگش و کیف داد!
اومدم خونه بابام تو راه دوباره بهم غر زد نمیدونم کی میخوان تمومش کنن!
بعد ناهار یکم تست فیزیک زدم و بعدش دوباره رفتم تو گپ و فقط چت کردم
تا ساعت 2 بیدار بودم
جیمینم دوباره دیشب اقدام به خودکشی کرد و دوباره دیشب کابوس دیدم ...
آره دیگه اینطوری
هم خوب بود هم بد بود
آها راستییی اون کاپشن صورتیه که پشتش دوتیکه اسو یادته؟
امروز بد وایساده بود و ثمر بهم گفت بیا درستش کنم خرابه
ووویییی که چق ذوق کردممم
راضی نیستم از خودم ولی از لحاظ روحی بهش نیاز داشتم ...